سه ديوانه هم اتاقي بودن، يک روز خبر آوردن که دوتاشون بالا و پايين ميپرن و ميگن: ما سيبزميني هستيم و داريم تو روغن سرخ ميشيم ولي سومي ساکت نشسته! رئيس تيمارستان هم طبق معمول رفت که اين ديوونه رو مرخص کنه. ازش پرسيد: تو چرا با دوستات نيستي؟ ديوونه سوميه هم ميگه: آخه من کف ماهيتابه چسبيدم!
..........................................................................................................................................
مردي در خواب ديد که توي يه بازي کامپيوتري زد زنش رو کشت.
صبح پا ميشه مي بينه زنش جلوشه.مي گه:؟آخ يادم رفت save کنم
......................................................................................................................................
نظر یادتون نره